سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد خدا و تکلم با او بهترین لذّت اولیاى خدا

 به هر ترتیب گروهى از بهشتیان به طعام و شراب بهشتى که خداوند براى بندگان خاص خود مهیا ساخته، توجّه و اعتنایى ندارند:

«اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئِکَ بِذِکْرى وَ کَلامى وَ حَدیثى» لذت این دسته از اهل بهشت به طعام و شراب بهشتى نیست، بلکه به یاد خداوند و گفتگوى با اوست. 1-الانسان/21. 2- المطففین/25. آنها در ذکر خدا و سخن گفتن با او چه یافته اند که باعث گردیده، به دیگر لذایذ اعتنایى نداشته باشند؟ براى توضیح مطلب و تقریب به ذهن، مثالى ذکر مى کنیم: اگر انسان سرسفره اى بنشیند که انواع و اقسام غذاهاى لذیذ و خوش طعم در آن چیده اند، به گونه اى که هر کدام لذت بخش تر از دیگرى است، مثلا یک نوع از این غذاها 10 درجه لذت دارد، دوّمى 20 درجه، سوّمى 30 درجه و...، آیا شخص عاقل با وجود غذایى که 100 درجه لذّت دارد، بدون هیچ دلیل و مرجّحى، غذاى کم لذت را تناول مى کند؟! حال اگر چیزى باشد که لذّتش از خوردن و آشامیدن بیشتر است و نیاز مبرمى نیز به خوردن و آشامیدن ندارد، بالطبع آن را انتخاب خواهد کرد. بنابراین عقلایى نیست که انسان سر سفره از آنچه لذّت بیشترى دارد صرف نظر کرده و به غذاى بى ارزش ترى قناعت کند. قطعاً اولیاى خدا از لذت خوردنى ها و آشامیدنى هاى بهشتى بى خبر نیستند و صرف نظر کردن آنها علّتى ندارد، جز اینکه لذتى که از یاد و سخن گفتن با خدا مى برند، به مراتب بیش از طعام و شراب بهشتى است. براى توضیح و بیان فزونى لذت یاد و سخن گفتن با خدا، باید گفت: وقتى شکم انسان سیر است، اگر غذاى بسیار لذیذى نیز تناول کند، نه تنها لذت نمى برد، بلکه ممکن است حالت تهوّع نیز به او دست دهد. انسان وقتى از غذا لذت مى برد که بدنش بدان احتیاج دارد و گرسنگى نشانه احتیاج بدن است و نیز زمانى که تشنه است از نوشیدن آب خنک لذت مى برد. اکنون مى توان این سؤال را مطرح کرد که انسان به چه چیز بیشتر نیازمند است؟ طبیعى است بدن ما نیاز به آب و غذا دارد و این یک نیاز مادّى و حیوانى است، بلکه از آنجا که گیاهان نیز به غذا احتیاج دارند، مى توان گفت نیاز به غذا یک نیاز نباتى است. اما انسانیت انسان به شکم نیست که وقتى خالى شود و مواد غذایى اش تحلیل رود، نیاز انسانى پیدا کند، بلکه همانطور که گفته شد نیاز به غذا، نیاز جسمانى و حیوانى است و هرچه نیاز بیشتر باشد در صورت تأمین، لذّت بیشترى حاصل مى شود. باید گفت: هیچ نیازى براى انسان برتر از نیاز به خداوند نیست، چرا که همه نیازها به وسیله یکى از نعمت هاى خدا تأمین مى شود و این در حالى است که همه عالم هستى با یک اراده او تحقق مى یابد: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»( یس/82.) فرمان نافذ خدا چنان است که چون آفرینش چیزى را اراده کند، به محض اینکه بگوید: موجود باش، بى درنگ موجود مى شود. وجود همه عوالم هستى، ظهور اراده خداست و اگر لحظه اى اراده او قطع گردد، همه عوالم نابود خواهند شد. ما به مظاهر اراده الهى، از خورشید و آسمان گرفته، تا زمین و آب و سایر چیزهایى که از آنها پدید مى آید، نیازمندیم و مجموعه اینها به اذن و اراده الهى موجودند. وقتى نیاز ما با یک لقمه نان که در نظام آفرینش سرسوزنى هم به حساب نمى آید برطرف مى شود و از آن لذّت مى بریم، پس احتیاج ما به کسى که تمام عوالم هستى به یک اراده او موجود مى گردد تا چه حد خواهد بود؟! ما اگر به هوا نیاز داریم در واقع به خدا احتیاج داریم که آن را براى ما بیافریند و در اختیارمان قرار دهد؛ اگر احتیاج به غذا داریم، در واقع به خدا احتیاج داریم و نیز در سایر نیازمندیها، که بشر هرگز از آنها خالى نیست و نمى توان آنها را شماره کرد و حدّى برایشان معیّن ساخت. اگر انسان بتواند به کمک ابزارهاى دقیق علمى و با کامپیوترهاى پیشرفته، مقدار نیاز خود را محاسبه کند، رقم عجیبى بدست مى آورد و تازه همه اینها وابسته و نیازمند به یک اراده الهى است؛ یعنى به یک فعل خداوند که آن خود جلوه محدودى از ذات بى نهایت خداست. بنابراین هر اندازه ما فکر کنیم و به مغز خود فشار آورده و عقلمان را به کار اندازیم و از تمامى ابزارها و وسایل پیشرفته و مدرن دنیا بهره بگیریم، قادر نخواهیم بود میزان نیازمان به خداوند را حساب کنیم. اگر ما اصل نیاز و راه تأمین آن را درک کنیم، پى خواهیم برد که چقدر مى توان از ارتباط با خداوند لذّت برد. عالى ترین لذتهاى دنیوى، نمود ضعیفى است از موجود بى نهایتى که ما سراپا به او نیازمندیم. اگر نیازهایمان را مى شناختیم و مى دانستیم که تنها او این نیازها را برآورده مى کند، آن چنان لذّتى از رفع نیازها مى بردیم که سایر لذّتها نزد ما ارزش نمى یافت. اهل بهشت این دو چیز را خوب فهمیدند: اینکه نیازهایشان چیست و تنها خدا نیازشان را برطرف مى کند. اهمیّت این جمله که خدا مى فرماید: «اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ کُلَّ یَوْم سَبعینَ مَرَّةً» از آنجا روشن مى شود که وقتى قرآن مى خواهد سخت ترین و بدترین عذابهایى را که متوجه بندگان پست، منافق، لجوج و کسانى که بالاترین جنایتها را مرتکب مى شوند و زیربار حق نمى روند و به ساحت مقدس الهى توهین مى کنند، بیان کند مى فرماید:

«وَ لایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلایَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(آل عمران/77.) اینها به قدرى از رحمت خداوند دورند که خدا با آنان سخن نمى گوید و به آنها نظرى نمى افکند. از اینجا باید فهمید که سخن نگفتن خداوند و نگاه نکردن او به بندگان چه عقوبت بزرگى است و برعکس نگاه کردن و سخن گفتن او چه رحمت بزرگى است. البته درک این معنا امرى است مهم و قابل توجه. اتفاقاً این مطلب را بچه ها خوب درک مى کنند: وقتى یکى از دو بچه اى که با هم دوستند و به یکدیگر انس دارند، دیگرى را اذیّت کند، او اگر بخواهد دوستش را تنبیه و مؤاخذه کند، بالاترین کار این است که با او قهر مى کند. وقتى با او روبرو مى شود به او نگاه نمى کند و سربرمى گرداند، اگر حرف بزند جوابش را نمى دهد. این براى بچه هایى که با هم انس دارند بدترین عقوبت هاست و هر قدر انس بیشتر باشد، این عذاب دردناکتر خواهد بود. متأسفانه وقتى انسان بزرگتر مى شود، به جاى اینکه ادراکات لطیفش رشد کند، ادراکات حیوانى اش رشد مى کند. آن بچه با فطرت خود دریافته که نگاه مهربان دوستش از همه لذّت هاى دیگر با ارزشتر است و ما چون تنها به شکم و زندگى حیوانى توجه داریم، این نحو نیازها را درک نمى کنیم و غافلیم از اینکه چه لذّتهایى براى ما مفید است و خود را در حدّ حیوانات تنزّل داده ایم. لذّت ما به خوردن و آشامیدن و غرایز جنسى محدود گردیده است و از اینکه لذّت هاى انسانى چقدر با ارزشتر و لذّت بخش تر و لطیفتر است و اگر اندکى از آن نصیب انسان شود از لذّتهاى مادى و حیوانى صرف نظر مى کند، غفلت داریم. متأسفانه لذّتهاى مادى ما را به خود مشغول ساخته و از درک لذّتهاى معنوى و انسانى باز مى دارد و نمى گذارد انسان پى ببرد که سر تا پا نیاز به خداست و رابطه با خدا، بزرگترین لذّت براى انسان است و نیز باعث مى گردد که او همواره به زندگى حیوانى توجه کند و از زندگى روحى و معنوى و در عین حال از ترقّى و تکامل محروم مى گردد. مایه تأسف است که هرچه از زمان سپرى مى شود به جاى اینکه اوج بگیریم و به ملکوت نزدیک شویم و از فرشتگان فراتر رویم و به مقام اولیاى خدا دست یابیم، بیشتر در امور مادى فرو مى رویم، مثل حیوانى که در گل فرو مى رود. اگر ما بخواهیم از این حالت پست نجات پیدا کرده و از این ذلّت رهایى یابیم، باید تلاش کنیم، توجه و دلبستگى مان به دنیا و مادیات کم شود. بدیهى است، انسان به هرچه بیشتر توجه کند و بدان اُنس گیرد،از آن لذت بیشترى مى برد. کسانى که شب و روز سعى مى کنند که غذاى لذیذترى پیدا کنند، وقتى مى شنوند در فلان جا غذاى لذیذى وجود دارد، بى درنگ به دنبال آن رفته و خود را به آن مى رسانند. هر روز توجه آنها به خوردنى ها و نوشیدنى ها بیشتر مى شود و لذّتهایشان بیشتر به اینها منحصر مى گردد و ماوراى آن را درک نمى کنند. اگر انسان بخواهد خود را از این حالت نجات دهد، باید از لذایذ مادى صرف نظر کند، تا انس به مادیات کمتر شود، آنگاه توجه او به ماوراى ماده و لذایذ معنوى جلب مى گردد. چنانکه گفته شد، گروهى از اهل بهشت، در آخرت نیز به طعام و شراب بهشتى توجه ندارند؛ لذّت آنها در یاد خدا و شنیدن سخن اوست. لذّتشان در مشاهده آثار رحمت الهى است و اینکه خداوند به آنها عنایت دارد و با آنها سخن مى گوید و از احوالشان جویا مى شود. کسانى که در آخرت به طعام و شراب بهشتى و لذایذ دیگر توجهى ندارند، در دنیا نیز بدان ها توجه نداشته اند وگرنه چنانکه در دنیا به خوردنى ها و نوشیدنى ها علاقه مى داشتند، در آخرت نیز به خوردنى ها و نوشیدنى هاى بهشتى علاقه مند مى بودند، چرا که خواسته انسان در آخرت به مثابه خواسته دنیوى اوست. لذّتهایى که در آخرت به افراد مى دهند، هم سنخ حالات و درخواستهاى دنیوى آنهاست. خداوند در قرآن مى فرماید: «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَة رِّزْقاً قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً...»(بقره/25.)

و چون آنها (مؤمنین) را از میوه هاى بهشتى روزى دهند، گویند این مانند میوه هایى است که پیش از این، در دنیا، به ما مى دادند و هر میوه و خوردنى که براى آنان بیاورند به یکدیگر شبیه اند. پس نعمت هایى که در آخرت به انسان مى دهند، هم سنخ نعمت هایى است که در دنیا به آن علاقه داشته است، چون اگر نعمتى به او بدهند که مزه آن را درک نکرده باشد، قدرش را نمى داند و این برایش نعمت نیست (نعمت براى هر کس، همان چیزى است که بدو علاقه دارد).

«وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الاَْنْفُسُ...»(زخرف/71. ) در بهشت هر چه نفوس بدان میل و اشتها دارند مهیاست. کسانى همچون انبیا که در آخرت لذّتشان در سخن گفتن با خداست، در دنیا دل به نعمت هاى حلال نمى بستند؛ چرا که به دنبال لذّت بزرگترى بودند و طعام و غذاى روحشان از توجهات الهى تأمین مى گشت. گرچه در دنیا در حدى نبودند که خدا با آنها سخن گوید و تنها انبیا چنین صلاحیتى داشته اند: «وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَکْلِیماً ...»(نساء/164. ) و خدا با موسى به طور آشکار و روشن سخن گفت. مؤمنینى که دوست داشتند با خدا سخن گویند و به این کار عشق مى ورزیدند و از سخن گفتن با مردم و سخنان بیهوده گریزان بودند، گرچه در دنیا چنین لیاقتى نداشتند؛ ولى در آخرت به آرزوى خود خواهند رسید. برخى وقتى وارد مجلس مى شوند، منتظرند حرفى به میان آید و مشغول سخن گفتن شوند و نیز هستند کسانى که وقتى فرصت فرا مى رسد و مانعى براى خود نمى بینند، بى دغدغه به شکم چرانى مى پردازند و از شیرینى ها و غذاهاى لذیذ لذّت مى برند؛ ولى در مقابل هستند کسانى که وقتى در محل خلوتى قرار مى گیرند، نفس راحتى مى کشند و مشغول مناجات با خدا مى شوند. آن گاه که در اجتماع بودند، اشتغال به وظایف اجتماعى مانع توجه کامل به خدا مى گشت و اکنون فرصتى فراهم گشته که با محبوب خود مناجات کنند. از اینجاست که وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سؤال مى کند: «ما عَلامَةُ اُولئِکَ؟» علامت و نشانه آنها چیست؟ خداوند در جواب مى فرماید: «قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْکَلامِ وَبُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ» زبانشان را از سخنان بیهوده و شکمشان را از غذاى زیادى باز داشتند. آنها اگر سخن مى گویند براى این است که خدا پسندانه است و اگر غذا تناول مى کنند، به جهت خوشمزه بودنش نیست، بلکه از آن جهت است که مرضىّ خداست و با آن توان مى یابند به اطاعت و عبادت خدا بپردازند.

 * * *

1- نساء/164.


نوشته شده در  یکشنبه 86/12/26ساعت  8:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

آثار مثبت گرسنگى و سکوت

الف:

 اوّلین اثر و میراث گران بهاى گرسنگى و سکوت حکمت است؛ یعنى راه یابى انسان به حقایق و واقعیّت هاى نایافته و درک واضح و آشکار آنها.

 انسان با تجربه هاى محدود خویش نیز مى تواند درک کند که چقدر این دو امر در فراگیرى حقایق مؤثّر مى باشند، چنانکه در اواخر ماه رمضان، انسان احساس مى کند روح او آماده پرواز است و طراوت و شادابى و لذّت هاى معنوى همه وجود او را فراگرفته است. بنابراین به بدن به قدرى باید رسیدگى نمود که در خدمت پرواز روح باشد، نه اینکه مانع و مزاحم طیران و عروج روح و توجّه آن به معنویّات و عالم ملکوت گردد.

عقل آدمى که از قواى روحى وى به شمار مى آید، با سبک بودن شکم مى تواند فعالیّت کرده و به درک حقایق نایل شود.

ب:

 دومین اثر ارزشمند گرسنگى و سکوت، حفظ قلب از وسوسه هاى شیطانى است. مؤمنان روزه دار به تجربه دریافته اند که به جمع حواس و حفظ قلب موفّق ترند و افرادى که خویشتن را به پرخورى عادت داده اند نیز بخوبى مى دانند، کمتر مى توانند عنان قلب را در دست خویش گرفته و از پراکندگى حواس و افکار و خیالات واهى محفوظ بمانند.

ج:

 سومین اثر گرسنگى و سکوت، تقرب به خداست. تقرب به خدا، کمال واقعى و بزرگ ترین هدف و آرمان مؤمنان و پارسایان است. براى رسیدن به این هدف متعالى و مهم، باید دل از هواهاى نفسانى و گرایش هاى پوچ مادى و دنیوى پاک گردد و این میسور نیست، جز با تقویت اراده و رشد قدرت تصمیم گیرى در جهت شکل گیرى هویت الهى و معنوى انسان. در این راستا شکى نیست که روزه، نقش مهم و ارزنده اى در تقویت اراده و جهت دهى آن به سمت تقرب به خدا دارد.

د:

 چهارمین اثر دو امر یاد شده، اندوه دائم مى باشد. در روایات فراوانى از حزن و نیز افراد محزون تعریف و تمجید شده است و این سخن بدان معنا نیست که انسان پیوسته عبوس و خشن باشد، بلکه منظور تحصیل حالتى است در برابر سرمستى و

نشاط و شادى بى مورد و بى حد که از صفات منحطِّ حیوانى است. فرد ساکت و گرسنه هرگز شادیهاى کاذب، و تفریحهاى حاکى از بى خبرى و خنده هاى مستانه ندارد و رفتار او با متانت و آرامش همراه است. البته ممکن است حزن در امور مادّى و عقب ماندن از دنیاداران، در مسابقه ثروت اندوزى، رخ دهد که به هیچ وجه ممدوح نیست، بلکه حُزنى که در برابر شادى بى حد و مستى غافلانه قرارگیرد، شایسته مدح و ستایش است.

اینکه انذار و ترسانیدن مردم، یکى از مهم ترین وظایف رسولان الهى به شمار آمده، بدین جهت است که آدمیان از عمر خویش استفاده شایسته برند و اعمال و رفتار خویش را کنترل کنند و از امکانات و نیروهاى خدادادى به نحو مطلوب بهره گیرند. مؤمن از اینکه مقدارى از عمرش صرف امور ارزشمند و لازم نگردیده و یا لااقل در مباحات مصروف شده محزون است؛ زیرا از سرمایه اش کاسته شده و سودى در این تجارت نصیبش نگشته است.

بى جهت نیست که برخى بزرگان از بسیارى مباحات نیز دست مى شستند. وقتى مؤمن به زندگى این فرزانگان نظر مى کند و خود را با آنها مقایسه کرده و عمر خویش را صرف در مباحات و امور بى فایده مى بیند، محزون و اندوهگین مى گردد و تصمیم مى گیرد گذشته ها را جبران کند و باقى مانده عمر خود را قدر بداند.

هـ:

 اثر دیگر گرسنگى و سکوت، سبک بارى است؛ یعنى هر قدر آدمى به مردم احتیاج کمترى داشته باشد آزادتر است، ولى کسى که شکم بارگى را پیشه کند ـ بدان جهت که پیوسته در اندیشه طعام مطلوب تر و لذّت بیشترى است ـ از حرّیت و آزادى محروم است و به مانند چهار پایان، همواره به فکر آخور خویش و به تعبیر مولى امیرالمؤمنین(علیه السلام) همّ او علف اوست؛ در نتیجه با مشکلات فراوانى مواجه خواهد شد: از جمله کسب درآمد بیشتر براى تهیه سفره هاى رنگین و غذاهاى لذیذ و احیاناً دست یازیدن به کارهاى نامشروع، براى تأمین مقاصد خود.

 و:

 اثر دیگر آن دو امر، دفاع از حقّ و حقیقت است.

کسى که زندگى معمولى و بى آلایش و بدون تشریفات دارد، زبانش نیز باز است و قادر است در همه جا از حق دفاع کند، برخلاف شکم باره اى که قدرت دفاع از حقّ را ندارد و همواره به رعایت و ملاحظه دیگران مى پردازد، تا مبادا به منابع درآمد او ضربه اى وارد آید. فرد سبک بار و «خفیف المؤنة» پروایى ندارد که از حق گویى او دیگران برنجند و یا به زندگیش آسیبى وارد سازند، زیرا او با امکانات اندک زندگى خویش را سپرى کرده و همه جا مردانه، در برابر کژى ها و بى عدالتى ها، از حقّ دفاع مى کند. انسان سبک بار و «خفیف المؤنة» مى کوشد تا آبرومند زندگى کند؛ ولى شکم باره مى کوشد تا همیشه خوش زندگى کند و بین این دو تفاوت زیادى است.

 ز:

 با توجه به مطالب گذشته، اثر سودمند دیگر گرسنگى و سکوت به روشنى آشکار مى گردد و آن اینکه مؤمن پرهیزگار هیچ گاه به این فکر نیست که روزگارش چگونه مى گذرد: به سختى یا به آسانى؟ زیرا به تقدیر و قضاى الهى رضا داده و در دنیا به قناعت و کم خرجى روى مى آورد و به جمع آورى ثروت و مال همّت نمى گمارد، تا به گرفتارى و بیمارى هاى روانى اى که دنیاداران بدان مبتلا هستند، مبتلا گردد.

در ادامه خداى سبحان فرمود:

آیا مى دانى چه وقت بنده ام به من تقرّب مى جوید؟

آن حضرت عرض کرد: نمى دانم.

فرمود: در حال گرسنگى و سجده: بدون شکّ بهتر است این دو با هم جمع گردند، زیرا گرسنه اى که در حال سجده باشد روحش آمادگى بیشترى براى پرواز و قرب به حق دارد، زیرا با تحمّل رنج گرسنگى احساس ضعف و کوچکى و تواضع در برابر خدا مى کند و بر اثر سجده، کمتر حواسش پراکنده مى گردد و در نتیجه حضور قلب بیشترى خواهد داشت.


نوشته شده در  دوشنبه 86/12/20ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

تفسیر گرسنگى و جوع ممدوح

ستایش گرسنگى در روایات به معناى مطلوب بودن تحمل رنج گرسنگى بطور مطلق نیست، بلکه مراد توجه دادن انسان ها به موانع پرواز روح آدمى و آنچه مزاحم فعالیت هاى روحى است؛ چه در جنبه هاى حضورى، یعنى توجهات قلبى و چه در جنبه هاى حصولى، یعنى فکر کردن واندیشیدن.

بنابراین انسان نه آن قدر گرسنگى بکشد که از رنج آن نتواند کار کند و نه آن قدر پرخورى کند که مانع فعالیت هاى او گردد و به تعبیر حضرت علاّمه طباطبایى(قدس سره)منظور از جوع در این گونه روایات، سبک بودن شکم ـ در مقابل پرخورى ـ است نه اینکه مقصود گرسنگى باشد. خوردن غذاهاى مطبوع نه تنها مضرّ نیست، بلکه براى سلامتى بدن مفید و لازم است؛ ولى رعایت اعتدال نیز لازم است.

(راجع به جوع و تحمل گرسنگى، در کتب اخلاقى مطالب زیادى مطرح شده که بزرگان بر اثر آن به کمالات والایى دست یافتند، و ما براى رعایت اختصار، به همین اندازه بسنده مى کنیم).

اینکه پیامبر اسلام از آثار جوع و سکوت، سؤال مى کنند و پاسخ مى شنوند، بدین معنى نیست که حضرت نمى دانستند و یا معاذاللّه، بدان عمل نمى کردند، بلکه براى پند گرفتن دیگران و نیز براى این بودکه این دریافت ها ارمغانى براى خاکیان و اهل زمین باشد.

 


نوشته شده در  یکشنبه 86/12/19ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

میراث گران بها

اى احمد: اى کاش مى دانستى که گرسنگى و سکوت چقدر شیرین اند و آثار این دو چقدر زیاد است.

حضرت(صلى الله علیه وآله) عرض مى کند: پروردگارا، میراث و اثر گرسنگى و سکوت چیست؟

خداوند پاسخ مى دهد که آثار این دو عبارتند از:

1ـ حکمت:

یعنى گرسنگى و سکوت مقدمه و زمینه ساز حکمت و شناخت حقایق است.

2 ـ حفظ قلب:

یعنى در همه حال اختیار قلب و دل آدمى به دست خود اوست.

3ـ تقرّب به سوى من:

عبد به واسطه گرسنگى و سکوت مى تواند به من نزدیک گردد و قرب معنوى پیدا کند.

4ـ حزن و اندوه دایم:

 حالت حزن که از حالات ممدوح است (پس از این، راجع به مدح حزن توضیح خواهیم داد) از آثار جوع و سکوت است.

5ـ سبکبارى در بین مردم

6ـ قول به حقّ:

یعنى به واسطه نداشتن طمع در مال مردم، مى تواند همه جا حقّ را گفته و از هیچ کس ترس و واهمه اى نداشته باشد.

7ـ نیاندیشیدن به اینکه آیا روزگار او به سختى مى گذرد یا به آسانى؛ زیرا انسان کم خرج به این فکر نیست که ثروتمند باشد و یا تنگ دست.

آنگاه مى فرماید: اى احمد: آیا مى دانى که چه وقت بنده ام به من تقرّب پیدا مى کند؟

حضرت عرض کرد: نمى دانم

خداوند فرمود: آن هنگام که بنده ام در حال گرسنگى و یا در حال سجده باشد، به من نزدیک مى شود.

 توضیح و تفسیر

آفرینش انسان براى رسیدن به کمالات نهایى و رسیدن به جایگاه ابدى است و راه یابى به آن جایگاه منوط به رعایت چهار شرط است، که در حدیث معراج از آنها یاد شده و با به کار بستن آنها، خداوند خود ورود به بهشت را ضمانت کرده است. دو شرط از این شروط چهارگانه مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى (مربوط به زبان و شکم) است و دو شرط دیگر مربوط به امور قلبى و باطنى است: که یکى از آن دو سلبى و به معناى بازداشتن قلب از وسوسه هاى شیطانى است و شرط دیگر ایجابى و به معناى توجه انسان به حضور خداوند و نظارت بر اعمال اوست. البتّه به کار بستن دو شرط اوّل آسان تر است و به کاربستن دو شرط اخیر کار آسانى نیست و به ریاضتهاى فراوان نیاز دارد.

 اصولا حفظ زبان از پرگویى و حفظ شکم از پرخورى، یکى از راه هاى مبارزه با شیطان است. گرچه دام هاى شیطان منحصر به زبان و شکم نیست، ولى این دو قوى ترین ابزار و ادوات شیطان در مسیر انحراف آدمى است، زیرا اگر کسى بتواند شکم را کنترل کند، شهوت را نیز مى تواند تحت کنترل در آورد و اگر کسى توانست زبان خود را حفظ کند، نگاه داشتن چشم و گوش نیز میسور خواهد بود.

بزرگ ترین عامل سلب آگاهى، شعور و درک، و سلب حضور قلب از انسان، همانا پربودن شکم است. انسان با شکم پر نمى تواند فکر کند و موفق به مطالعه، حضور قلب در نماز و بسیارى از امور دیگر نمى شود. این مسئله به تجربه ثابت شده است و لذا معروف است که «عبادةُ الشَّبعان کتملُّق السَّکران»(1) کسى که با شکم پُر به عبادت مى پردازد، نظیر انسان مستى است که به تملّق دیگران پرداخته است. کسى که مست است شعورى ندارد، لذا تملّق گفتن او ارزش و اعتبارى ندارد پس خضوع و نیایش انسان سیر که با شکم پر به عبادت مى پردازد، از هیچ ارزش و اعتبارى برخوردار نیست.

هنگام پر بودن شکم، درک و آگاهى که از خصایص انسان است، از او سلب مى گردد، دقیقاً مانند پرنده اى که وزنه سنگینى به پاى او بسته اند و هر چه این وزنه سنگین تر باشد، پرواز او را مشکل تر مى سازد. پس پر بودن شکم به منزله وزنه سنگینى است که به پاى مرغ روح آدمى بسته شده است و مانع پرواز او مى گردد و به عکس، موجب فرو رفتن در طبیعت و از بین رفتن نورانیّت و لطافت روح انسانى است و نمى گذارد کمالات روحى ظاهر گردند. (البته شناخت رابطه روح با بدن امر ساده اى نیست که بتوان در مباحث کوتاهى آن را مطرح کرد؛ ولى به هر حال کسى

1- به همین معنا دو روایت از على علیه السلام نقل شده است:

1ـ «لاتجتمع الفطنة والبطنة»: هرگز تیزهوشى و هوشیارى با شکم پرورى جمع نمى گردد. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 221، حدیث 19652.

2ـ «لاتجتمع عَزیمة وَ وَلیمة»: عزم و اندیشه بر کار، با سورچرانى جمع نمى گردد. نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 692، خ 211. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید، ج 11، ص 142.

که با شکم پر از غذا بسر مى برد، احساس مى کند روح او نمى تواند پرواز نموده و اوج بگیرد و بسان پرنده اى است که پایش به وزنه سنگینى بسته شده باشد).


نوشته شده در  شنبه 86/12/18ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

آثار مثبت گرسنگى و سکوت

الف:

 اوّلین اثر و میراث گران بهاى گرسنگى و سکوت حکمت است؛ یعنى راه یابى انسان به حقایق و واقعیّت هاى نایافته و درک واضح و آشکار آنها.

 انسان با تجربه هاى محدود خویش نیز مى تواند درک کند که چقدر این دو امر در فراگیرى حقایق مؤثّر مى باشند، چنانکه در اواخر ماه رمضان، انسان احساس مى کند روح او آماده پرواز است و طراوت و شادابى و لذّت هاى معنوى همه وجود او را فراگرفته است. بنابراین به بدن به قدرى باید رسیدگى نمود که در خدمت پرواز روح باشد، نه اینکه مانع و مزاحم طیران و عروج روح و توجّه آن به معنویّات و عالم ملکوت گردد.

عقل آدمى که از قواى روحى وى به شمار مى آید، با سبک بودن شکم مى تواند فعالیّت کرده و به درک حقایق نایل شود.

ب:

 دومین اثر ارزشمند گرسنگى و سکوت، حفظ قلب از وسوسه هاى شیطانى است. مؤمنان روزه دار به تجربه دریافته اند که به جمع حواس و حفظ قلب موفّق ترند و افرادى که خویشتن را به پرخورى عادت داده اند نیز بخوبى مى دانند، کمتر مى توانند عنان قلب را در دست خویش گرفته و از پراکندگى حواس و افکار و خیالات واهى محفوظ بمانند.

ج:

 سومین اثر گرسنگى و سکوت، تقرب به خداست. تقرب به خدا، کمال واقعى و بزرگ ترین هدف و آرمان مؤمنان و پارسایان است. براى رسیدن به این هدف متعالى و مهم، باید دل از هواهاى نفسانى و گرایش هاى پوچ مادى و دنیوى پاک گردد و این میسور نیست، جز با تقویت اراده و رشد قدرت تصمیم گیرى در جهت شکل گیرى هویت الهى و معنوى انسان. در این راستا شکى نیست که روزه، نقش مهم و ارزنده اى در تقویت اراده و جهت دهى آن به سمت تقرب به خدا دارد.

د:

 چهارمین اثر دو امر یاد شده، اندوه دائم مى باشد. در روایات فراوانى از حزن و نیز افراد محزون تعریف و تمجید شده است و این سخن بدان معنا نیست که انسان پیوسته عبوس و خشن باشد، بلکه منظور تحصیل حالتى است در برابر سرمستى و

نشاط و شادى بى مورد و بى حد که از صفات منحطِّ حیوانى است. فرد ساکت و گرسنه هرگز شادیهاى کاذب، و تفریحهاى حاکى از بى خبرى و خنده هاى مستانه ندارد و رفتار او با متانت و آرامش همراه است. البته ممکن است حزن در امور مادّى و عقب ماندن از دنیاداران، در مسابقه ثروت اندوزى، رخ دهد که به هیچ وجه ممدوح نیست، بلکه حُزنى که در برابر شادى بى حد و مستى غافلانه قرارگیرد، شایسته مدح و ستایش است.

اینکه انذار و ترسانیدن مردم، یکى از مهم ترین وظایف رسولان الهى به شمار آمده، بدین جهت است که آدمیان از عمر خویش استفاده شایسته برند و اعمال و رفتار خویش را کنترل کنند و از امکانات و نیروهاى خدادادى به نحو مطلوب بهره گیرند. مؤمن از اینکه مقدارى از عمرش صرف امور ارزشمند و لازم نگردیده و یا لااقل در مباحات مصروف شده محزون است؛ زیرا از سرمایه اش کاسته شده و سودى در این تجارت نصیبش نگشته است.

بى جهت نیست که برخى بزرگان از بسیارى مباحات نیز دست مى شستند. وقتى مؤمن به زندگى این فرزانگان نظر مى کند و خود را با آنها مقایسه کرده و عمر خویش را صرف در مباحات و امور بى فایده مى بیند، محزون و اندوهگین مى گردد و تصمیم مى گیرد گذشته ها را جبران کند و باقى مانده عمر خود را قدر بداند.

هـ:

 اثر دیگر گرسنگى و سکوت، سبک بارى است؛ یعنى هر قدر آدمى به مردم احتیاج کمترى داشته باشد آزادتر است، ولى کسى که شکم بارگى را پیشه کند ـ بدان جهت که پیوسته در اندیشه طعام مطلوب تر و لذّت بیشترى است ـ از حرّیت و آزادى محروم است و به مانند چهار پایان، همواره به فکر آخور خویش و به تعبیر مولى امیرالمؤمنین(علیه السلام) همّ او علف اوست؛ در نتیجه با مشکلات فراوانى مواجه خواهد شد: از جمله کسب درآمد بیشتر براى تهیه سفره هاى رنگین و غذاهاى لذیذ و احیاناً دست یازیدن به کارهاى نامشروع، براى تأمین مقاصد خود.

 و:

 اثر دیگر آن دو امر، دفاع از حقّ و حقیقت است.

کسى که زندگى معمولى و بى آلایش و بدون تشریفات دارد، زبانش نیز باز است و قادر است در همه جا از حق دفاع کند، برخلاف شکم باره اى که قدرت دفاع از حقّ را ندارد و همواره به رعایت و ملاحظه دیگران مى پردازد، تا مبادا به منابع درآمد او ضربه اى وارد آید. فرد سبک بار و «خفیف المؤنة» پروایى ندارد که از حق گویى او دیگران برنجند و یا به زندگیش آسیبى وارد سازند، زیرا او با امکانات اندک زندگى خویش را سپرى کرده و همه جا مردانه، در برابر کژى ها و بى عدالتى ها، از حقّ دفاع مى کند. انسان سبک بار و «خفیف المؤنة» مى کوشد تا آبرومند زندگى کند؛ ولى شکم باره مى کوشد تا همیشه خوش زندگى کند و بین این دو تفاوت زیادى است.

 ز:

 با توجه به مطالب گذشته، اثر سودمند دیگر گرسنگى و سکوت به روشنى آشکار مى گردد و آن اینکه مؤمن پرهیزگار هیچ گاه به این فکر نیست که روزگارش چگونه مى گذرد: به سختى یا به آسانى؟ زیرا به تقدیر و قضاى الهى رضا داده و در دنیا به قناعت و کم خرجى روى مى آورد و به جمع آورى ثروت و مال همّت نمى گمارد، تا به گرفتارى و بیمارى هاى روانى اى که دنیاداران بدان مبتلا هستند، مبتلا گردد.

در ادامه خداى سبحان فرمود:

آیا مى دانى چه وقت بنده ام به من تقرّب مى جوید؟

آن حضرت عرض کرد: نمى دانم.

فرمود: در حال گرسنگى و سجده: بدون شکّ بهتر است این دو با هم جمع گردند، زیرا گرسنه اى که در حال سجده باشد روحش آمادگى بیشترى براى پرواز و قرب به حق دارد، زیرا با تحمّل رنج گرسنگى احساس ضعف و کوچکى و تواضع در برابر خدا مى کند و بر اثر سجده، کمتر حواسش پراکنده مى گردد و در نتیجه حضور قلب بیشترى خواهد داشت.


نوشته شده در  پنج شنبه 86/10/20ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری