سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت ابراهیم، خلیل الرحمن، و اعتماد بر خدا

یکى از بندگان صالح خدا که لحظه اى از اعتماد و توکل به خدا غافل نشد و به یقین مى تواند بهترین الگو براى همه بندگان خدا باشد، حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(علیه السلام) است. آن هنگام که بت پرستان قصد سوزاندن و از بین بردن او را داشتند، او تنها به خداى خود اعتماد کرد و تنها از او یارى خواست، چنانکه قرآن کریم مى فرماید:

«قالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا اِلهَتَکُمْ اِنْ کَنْتُمْ فاعِلینَ»1

گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، اگر کارى از شما ساخته است.

مرحوم طبرسى مى نویسد: مردم به جمع آورى هیزم پرداختند، اگر کسى بیمار مى شد به بازماندگانش وصیت مى کرد که در کار جمع آورى هیزم کوتاهى نکنند و نیز سفارش مى کردند که مقدارى از مال آنان را براى خرید هیزم، جهت سوزاندن ابراهیم صرف کنند؛ حتى برخى از زنهایى که کارشان پشم ریسى بود از اجرت آن براى سوزاندن ابراهیم و رضاى خدایان، هیزم مى خریدند. سرانجام هیزم فراوانى فراهم شد و آتش شعلهور گردید. از آنجا که نزدیک شدن به چنین آتشى که آن مقدار هیزم براى او فراهم شده بود، تقریباً غیر ممکن بود، ناگزیر از منجنیق استفاده کردند و ابراهیم را بر بالاى آن نهاده و به درون آتش افکندند.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«لَمّا اُجْلِسَ اِبْراهیمُ فِى الْمَنْجِنیقِ وَ اَرادُوا اَنْ یَرْمُوا بِهِ فِی النّارِ اَتاهُ جَبْرئیلُ(علیه السلام) فَقالَ: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اِبْراهیمُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ»

 


1ـ انبیاء/68.


صفحه 30

هنگامى که ابراهیم بر روى منجنیق قرار گرفت و خواستند او را به آتش افکنند، جبرئیل نزد او آمد و به او سلام کرد و گفت:

«اَلَکَ حاجَةٌ؟» آیا حاجتى دارى؟

ابراهیم در جواب گفت: «اَمّا اِلَیْکَ فَلا»1 اما به تو نه!

«فَقالَ جِبْرِئیلُ: فَاسْئَلْ رَبَّکَ» جبرئیل به او گفت: پس از خدا نیازت را بخواه.

«فَقالَ حَسْبى مِنْ سُؤالى عِلْمُهُ بِحالى»2 سپس ابراهیم گفت: همین قدر که او از حال من آگاه است کافى است.

وقتى او را در آتش افکندند گفت:

«یا اللّهُ یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ»3

دیرى نپایید که ابراهیم در میان آتش قرار گرفت، اما از آنجا که همه چیز سر به فرمان خدا دارد، حرارت آتش در او بى اثر ماند:

«قُلْنا یا نارُ کُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى اِبْراهیمَ»4

گفتیم: اى آتش؛ بر ابراهیم سرد و سالم باش.

بنابراین کسى که خدا را تکیه گاه خود برگزیند، خداوند نیز او را از شداید و گرفتارى ها نجات بخشیده، على رغم ناباورى بیگانگان، رفاه و آسایش را نصیب او مى گرداند.

 

* * *

 


1ـ مجمع البیان، ج 4، ص 55.

2ـ المیزان، ج 14، ص 336.

3ـ مجمع البیان، ج 4، ص 56.

4ـ انبیاء/69.

منبع


نوشته شده در  سه شنبه 86/4/5ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

توکّل و لزوم کار و فعّالیت

معناى توکل مسلماً این نیست که انسان در مسجد معتکف شود و مشغول به عبادت و راز و نیاز با خدا گردد و اوقات شبانه روز را بدین گونه سپرى کند و دست از کسب و کار بردارد، به آن امید که خدا خود رزق و روزى او را تأمین کند؛ بى تردید این گونه اشخاص، بیراهه رفته اند و به معنا و مفهوم حقیقى توکل دست نیافته اند. چنانکه در روایتى آمده است:

«رَاى رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قَوْماً لایَزْرَعُونَ قالَ مَنْ اَنْتُم؟ قالُوا: نَحْنُ الْمُتَوَکِّلُونَ قالَ: لا بَلْ اَنْتُمْ الْمُتَّکِلُونَ»1

پیامبر گرامى اسلام، گروهى را مشاهده کرد که به دنبال کشت و کار نمى روند، فرمود: چه مى کنید؟ گفتند: ما متوکلین هستیم. آنگاه پیامبر فرمود: شما متوکل نیستید، بلکه سربار جامعه هستید.

اساساً کسى که به خدا معرفت دارد، مى داند که به مقتضاى حکمت الهى، امور به واسطه اسباب تحقق مى یابد. گاهى اسباب، مادى و طبیعى است و گاه معنوى است و بسا اسبابى غیرعادى و خارق العاده است. به هر ترتیب حکمت الهى ایجاب مى کند هر پدیده اى از طریق اسباب خودش محقق گردد از این رو علم و شناخت به خداوند و حکمت او موجب معرفت به مقتضاى حکمتش ـ که برقرارى نظام اسباب و علل است ـ مى گردد و در نهایت، تکامل انسان بستگى به همین نظام داشته و به واسطه آن بشر در بوته امتحان و آزمایش قرار مى گیرد وگرنه انسان تکامل


1ـ مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217.


صفحه 27

نمى یابد، زیرا تکامل انسان در گرو انجام وظایف بندگى است و آن نیز در ارتباطات انسانى مطرح مى گردد و این ارتباطات نیز در نظام اسباب و مسبّبات مندرج مى باشد و اگر انسان انزوا گزیند و فقط به عبادت مشغول گردد و در زندگى روزمرّه به کار و تلاش نپردازد، برخلاف حکمت الهى عمل کرده است و در این صورت، انتظار رسیدن رزق و روزى از جانب خداوند، قطعاً بى مورد خواهد بود، به قول مولوى:

گر توکل مى کنى در کار کن *** کشت کن پس تکیه بر جبار کن

بنابراین حکمت الهى ایجاب مى کند که انسان در مسیر راهیابى به نیازها و خواسته هایش، از اسباب بهره جوید. اگر بنا بود با درخواست روزى از خدا و گفتن یک «یا الله» روزى انسان فراهم شود، دیگر کسى به دنبال روزى نمى رفت و انسانها آزمایش نمى شدند. این مشکلات است که انسان در جریان آن آزموده مى شود و در نتیجه به تکامل و یا انحطاط و سقوط دست مى یابد. اگر در هر مرحله، براى انسان وظیفه اى مشخص شده، بدان جهت است که باید به دنبال اسباب برود، وقتى گرسنه است باید کار کند و در نتیجه کار، رابطه بین کارگر و کارفرما، تصرف در اموال دیگران، ظلم، ظالم و مظلوم، محروم و مستضعف و جبّار و مستکبر مطرح مى شود.

اگر بنا بود هر کس دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز غذاى بهشتى در برابر او نهاده شود، دیگر امتحانى در کار نبود و همه انسانها صالح مى بودند و اهل طاعت از اهل معصیت، شناخته نمى شدند و معلوم نبود که چه کسى براى اطاعت خدا، حاضر است رنج بکشد و چه کسى از دستاورد تلاش دیگران بهره مى جوید.

البته گاهى وراى «نظام اسباب و مسبّبات عادى» حکمت الهى اقتضاء مى کند که امر خارق العاده اى رخ دهد، چنانکه درمورد حضرت مریم(علیها السلام) چنین امرى رخ مى داد.

«... کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرْیا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً...»1

هرگاه زکریا به صومعه نزد مریم مى آمد، نزد او روزى مى یافت.

 


1ـ آل عمران/37.


صفحه 28

این امر بر اساس حکمت الهى رخ مى دهد و نیز براى اینکه خداوند لطفش را به بندگان شایسته اش نشان دهد و دیگران نیز پند گیرند، کسى که چنین لطفى به او شده، آزمایش مى شود که از این نعمت بزرگ قدردانى مى کند یا نه.

گذشته از موارد نادر و اندک، در بیشتر موارد حکمت الهى اقتضاء مى کند جریان امور بر اساس اسباب عادى برقرار باشد. حال اگر کسى بگوید: من نمى خواهم از راه اسباب به مقصود و هدفم برسم؛ خواست او با خواست خدا هماهنگ نیست و برخلاف خواست خدا حرکت مى کند. اگر او بنده صالحى است، باید کار و عبادت او مرضى خدا باشد. وقتى خدا این نظام را مى پسندد، چطور او از خدا مى خواهد، در حق او برخلاف این نظام رفتار کند، گویا مى پندارد علمش بیش از علم خداست. وقتى خداوند مى خواهد از فلان طریق به تو روزى دهد، تو مى گویى نه از راه دیگرى واز پیش خود به من روزى بده؟ این نیست جز تنبلى و خواستى مخالف حکمت الهى.

اگر گفته مى شود: باید از اسباب براى رسیدن به اهداف، بهره جست، این بدان معنا نیست که روزى تو توسط زمین، نانوا و کار تأمین مى گردد، بلکه همه اینها از خدایند و تدبیرشان به دست اوست و روزى نیز از اوست، اما تو وظیفه دارى به دنبال اسباب بروى، تا هدفهاى الهى در نظام عالم تحقق یابد و آن هدفها در مسیر تکامل انسانهاست.

پس توکل کننده باید از کار و تلاش غفلت نکند، چنانکه کسانى که اهل توکل نیستند، این گونه اند. منتها فرق این دو، در رابطه قلبى آنهاست: توکل کننده به انگیزه اطاعت امر خدا و با تکیه و امید داشتن به خدا تلاش مى کند؛ ولى انسان غیر موحّد و غیر متوکل، روزى خود را در کارش مى جوید و یا در دست دیگران که مزدى به او بدهند. توکل کننده به کسى جز خدا امید ندارد و حتى اگر دستش از همه اسباب کوتاه گردد، رخنه اى در امید او پدید نمى آید. مضمون برخى روایات چنین است که


صفحه 29

مؤمن به آنچه نزد خداست امیدوارتر است؛ چون ممکن است مال او از بین برود و یا ربوده شود؛ ولى آنچه در خزانه خداست از بین نمى رود.


نوشته شده در  دوشنبه 86/4/4ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

توکّل، لازمه ایمان به خدا

در سرلوحه دعوت بسیارى از پیامبران این مسأله مطرح بوده که به خدا ایمان آورید و بر او توکل کنید. یکى از ویژگى ها و علایم ایمان به خدا این است که انسان بر او توکّل کند؛ انسان اگر به ربوبیّت او اذعان دارد و معتقد است که مجموعه جهان هستى زیر سیطره حکومت و ربوبیّت او قرار دارد و تنها معبود شایسته پرستش، اوست، هرگز به خود اجازه نمى دهد به دنبال دیگرى برود و از او استمداد جوید، بلکه همواره به درگاه ذات اقدس حقّ اعتماد کرده، فقط از او درخواست کمک مى کند: اگر بیمار است از او درمان مى خواهد و اگر گرفتارى و مشکلى دارد، صرفاً از آستان ربوبى او امید به رفع آن دارد.

قرآن کریم در موارد گوناگونى، توکل بر خدا را از ویژگى هاى افراد با ایمان دانسته و مى فرماید:

«... وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»1

افراد با ایمان تنها بر خدا باید توکل کنند.

افراد با ایمان به واسطه توکل و اعتماد به خداوند، به سمت تقویت ارتباط خود با او و در نهایت کمال نهایى در حرکت اند، زیرا کمال روحى و معنوى فقط در سایه عشق و محبت و توکل به ذات اقدس حقّ، حاصل شدنى است. ذره ناچیز در پرتو تکیه بر خداوند و عشق و محبت به او، به خورشید کمال ازلى مى رسد و قطره حقیر چون به دریاىِ بیکران پیوست، دولت بى کران یافت.

به قول حافظ:

 


1ـ آل عمران/122.


صفحه 26

کمتر از ذرّه نه اى پست مشو مهر بورز *** تا بخلوتگه خورشید رسى چرخ زنان

چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق *** که در هواى رخت چون به مهر پیوستم


نوشته شده در  یکشنبه 86/4/3ساعت  8:0 صبح  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

توکّل در روایات معصومین(علیهم السلام)

 

امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند:

«مَنْ تَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ لایُغْلَبْ وَ مَنِ اعْتَصَم بِاللّهِ لا یُهْزَمْ»1

کسى که بر خدا توکّل کند مغلوب نمى گردد و هر که به خدا پناه آورد، شکست نمى خورد.

انسان هنگام درخواست چیزى، باید اتّکاء و دلبستگى اش به خدا باشد، زیرا اسباب عادى که در اختیار ماست جز به همان اندازه اى که خدا براى آنها مقرّر فرموده، اثرى ندارند و چنانکه گمان مى شود، در تأثیر مستقل نمى باشند و حقیقت امر و تأثیر در دست خداست؛ از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:

«اِذا اَرادَ اَحَدُکُمْ اَنْ لایَسْأَلَ رَبَّهُ اِلاّ اَعْطاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النّاسِ کُلِّهِمْ وَ لا یَکُنْ اِلاّ مِنْ عِنْدِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ»2

وقتى یکى از شما بخواهد که خواسته اش برآورده گردد، باید از تمام مردم مأیوس گردد و بداند رفع حاجت فقط به دست خداى عزیز است.

همچنین در «عدة الدّاعى» از حضرت صادق(علیه السلام) (از طریق پدرانش و ایشان نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) روایت شده است که فرمود:

«أوحَى اللّهُ اِلى بَعْضِ اَنْبِیائِهِ فى بَعْضِ وَحْیِهِ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى لأََقْطَعَنَّ أمَلَ کُلِّ آمِل، أَمَلَ غَیْرى بِالْیَأْسِ وَ لأََکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذِلَّةِ فى النّاسِ وَ لأَُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجى وَ فَضْلى، أَیُأَمِّلُ عَبْدى فى الشَّدائِدَ غَیْرى، وَالشَّدائِدُ بِیَدى وَ یَرْجُو سِوایَ وَ أَنَا الْغَنىُّ الْجَوادُ بِیَدِى مَفاتیحُ الأبْوابِ وَ هِىَ مُغْلَقَةٌ وَ بابِى مَفْتوُحٌ لِمَنْ دَعانِى؟»3

خداوند به یکى از پیامبرانش این چنین وحى فرمود:

به عزّت و جلالم سوگند، هر کس به غیر من امید داشته باشد ناامیدش خواهم کرد و در میان مردم جامه ذلّت و خوارى بر او خواهم پوشاند و او را از فضل و گشایش خود دور خواهم داشت. آیا در


1ـ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 288.

2ـ مصباح الشریعة، ص 134.

3ـ به نقل از تفسیر المیزان، ذیل آیه 186 سوره بقره.


صفحه 20

حالى که گرفتاریها به دست من گشوده مى شود، بنده من به دیگرى امید بسته است و وقتى من، بى نیاز و بخشاینده ام و کلید درهاى بسته تنها در دست من است و آن را در برابر درخواست کننده مى گشایم، چگونه بنده ام دست نیاز به سوى غیر من دراز مى کند و به او امیدوار است؟

بحث مزبور را با حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) تعقیب مى کنیم:

حسین بن عُلوان مى گوید: براى کسب علم و دانش در مجلسى نشسته بودم و هزینه سفر من تمام شده بود، یکى از دوستان به من گفت: براى این گرفتارى به چه کسى امیدوارى؟

گفتم: به فلانى.

گفت: به خدا سوگند، حاجتت برآورده نمى شود و به آرزوى خود نخواهى رسید و خواسته تو تحقّق نمى یابد.

اینکه او کلامش را با سوگند به خدا بیان کرد، مایه تعجّب و شگفتى حسین بن عُلوان گردید، لذا به او گفت:

«وَ ما عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اللّهُ؟»

تو از کجا مى دانى؟ خدا تو را بیامرزد.

وى در جواب گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:

در یکى از کتابها خوانده ام که خداى متعال فرموده است: به عزّت و جلالم و به بزرگوارى و رفعت و استیلایى که بر عرش دارم سوگند، هر کس که به غیر من امید بندد ناامیدش خواهم کرد و نزد مردم به او جامه خوارى مى پوشانم و او را از تقرّب به خود مى رانم و پیوندش را از خود مى برم.

در ادامه این روایت خداى سبحان این نکته را یادآور مى شود: سختى و گرفتارى را من براى بنده ام پیش مى آورم و ایجاد و رفع آن فقط به دست من است، آن وقت چگونه او دست نیاز به سوى دیگرى دراز کرده، به غیر من دل مى بندد، در صورتى که آنها در به وجود آوردن سختیها نقشى نداشته و قطعاً در برطرف ساختن آن نیز قدرت و توانایى نخواهند داشت:

 


صفحه 21

«اَیُأَمِّلُ غَیْرى فى الشَّدائِدِ؟ وَالشَّدائِدُ بِیَدى وَ یَرْجوُ غَیْرى وَ یَقْرَعُ بالْفِکْرِ بابَ غَیْرى؟ وَ بِیَدى مَفاتیحُ الأبْوابِ وَ هِىَ مُغْلَقةٌ وَ بابى مَفْتوُحٌ لِمَنْ دَعانى»

آیا در سختى و گرفتاریها غیر مرا مى طلبد، در حالى که گرفتارى ها به دست من است و آیا به غیر من امیدوار است و در اندیشه خود درِ خانه جز مرا مى کوبد؟! با آنکه کلید همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه من به روى کسى که مرا بخواند، باز است.

«فَمَنْ ذَالَّذى اَمَّلَنى لِنَوائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دوُنَها؟»

کیست که در گرفتاریهایش به من امید بسته است و من او را با گرفتارى هایش رها کرده ام.

«وَ مَنْ ذَالَّذى رَجانى لِعَظیمَة فَقَطَعْتُ رَجائَهُ مِنّى؟»

و کیست که در کار بزرگى، به من امید بسته است و من امیدش را از خود بریده باشم؟

«جَعَلْتُ آمالَ عِبادى عِنْدى مَحْفوُظَةً فَلَمْ یَرْضوُا بِحِفْظى وَ مَلأَْتُ سَماواتى مِمَّنْ لایَمَلُّ مِنْ تَسْبیحى وَ أَمَرْتُهُمْ اَنْ لا یُغْلِقوُا الأَْبْوابَ بَیْنى وَ بَیْنَ عِبادى، فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلى»

من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم، ولى آنها راضى نشدند که آرزوهایشان نزد من محفوظ باشد (بلکه مى خواهند به دست خودشان و یا دیگران نگهدارى شود، چون اگر راضى بودند آرزوهایشان نزد من باشد سراغ دیگران نمى رفتند؛ و از اینجا معلوم مى شود مرا به خدایى نپسندیدند و یا به من اعتماد نکردند) و آسمان هایم را از کسانى که از تسبیح من خسته نمى شوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند، ولى آنان (بندگان) به قول من اعتماد نکردند.

«أَلَمْ یَعْلَمْ [أَنَّ] مَنْ طَرَقَتْهُ نائِبَةٌ مِنْ نَوائِبى أَنَّهُ لا یَمْلِکُ کَشْفَها اَحَدٌ غَیْرى اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنى»

آیا (کسى که به غیر من امیدوار است) نمى داند که اگر براى او حادثه اى پیش آید، جز به اذن من کسى نمى تواند آنرا برطرف سازد؟

خداوند متعال در قرآن مى فرماید:

«وَ اِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یُرِدْکَ بِخَیْر فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ...»1

 


1ـ یونس/107.


صفحه 22

اگر خداوند بر تو ضررى پیش آورد، هیچ کس جز او نمى تواند آن را دفع سازد و اگر خیر و رحمتى بر تو بخواهد، باز احدى نمى تواند آن را ردّ کند.

«فَمالِىَ أراهُ لا هِیاً عَنّى، اَعْطَیْتُهُ بِجُودى مالَمْ یَسْأَلْنى ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنى رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرى»

پس چرا از من غافل و روى گردان است، من با جود و بخشش خود، آنچه را از من نخواست به او دادم، سپس آن را از او گرفتم و او برگشتش را از من نخواست و از غیر من طلب کرد.

بدون درخواست انسان، خداوند نعمتهاى بى شمارى را به او ارزانى داشت، از قبیل: بدن سالم، چشم و گوش سالم، پدر، مادر، رفیق و استاد. حتى قبل از تولّد، خداوند از پیش نعمتها را براى انسان فراهم کرد، غذایش را در سینه مادر قرار داد؛ ولى وقتى جهت آزمایش برخى نعمتها را از او باز مى ستاند، سراغ دیگران مى رود و سراغ کسى که نعمت بدو ارزانى داشته، نمى رود!

«أَفَیَرانى أَبْدَأُ بالْعَطاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ اُسْأَلُ فَلا اُجیبُ سائِلى؟»

من که در ابتدا و پیش از درخواست او عطا مى کنم، مى پندارد هنگامى که از من تقاضا کند به او جواب نمى دهم؟!

«اَبَخیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنى عَبْدى؟» آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل مى پندارد؟!

«أَوَلَیْسَ الْجُودُ وَالْکَرَمُ لى؟» آیا هر جود و کرمى از من نیست؟!

«أَوَلَیْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحمَةُ بِیَدى» آیا عفو و رحمت در دست من نیست؟!

«أَوَلَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الامالِ؟» مگر من محلّ آرزوها نیستم؟!

«فَمَنْ یَقْطَعُها دُونى؟» بنابراین چه کسى جز من مى تواند آرزوها را قطع کند؟!

«أفَلا یَخْشى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرى، فَلَو أَنَّ اَهْلَ سَماواتى وَ اَهْلَ أَرْضى أَمَّلوُا جَمیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ واحِد مِنْهُمْ مِثْلَ ما أَمَّلَ الْجَمیعُ ما انْتَقَصَ مِنْ مُلْکى مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّة وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ»

آیا آنان که به غیر من امید دارند، نمى ترسند (از عذاب یا قطع کردن آرزوهایشان یا از مقام قرب و


صفحه 23

یا از اینکه نعمتهاى خود را از آنان قطع کنم؟) اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه امیدوارى همه آنان بدهم، به قدر عضو مورچه اى از ملک و فرمانروایى من کاسته نمى شود و چگونه کاسته شود از ملکى که من قیّم آن هستم؟

خداوند مى فرماید: اگر آنچه را همه انسانها مى خواهند و به عقلشان راه یافته است، به یک نفر عطا کنم سر سوزنى از مُلک و دارایى من کاسته نمى شود و مسلّماً این همه عطا و بخشش براى خداوند دشوار نیست و او همه آنها را با یک اراده به وجود مى آورد:

«اِنَّما أَمْرُهُ اذا اَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»1

امر و فرمان خدا چنان است که اگر خلقت چیزى را اراده کند، به محض اینکه به او بگوید موجود باش بلافاصله موجود مى گردد.

«فَیابُؤْساً لِلْقانِطینَ مِنْ رَحْمَتى وَ یابُؤْساً لِمَنْ عَصانى وَ لَمْ یُراقِبْنى»2

بدا به حال آنان که از رحمتم ناامیدند و بدا به حال کسانى که نافرمانى کردند و از من پروا نداشتند.

(خدایى که داراى چنین ملک و عظمتى است، چطور بندگان او به خود جرأت مى دهند نافرمانى کنند). این روایت از جمله روایاتى است که در مقام نکوهش از تکیه کردن و امید بستن به دیگران وارد شده و اینکه این خصیصه با «روح توحید» سازگار نیست.

از طرف دیگر، امروزه «اعتماد به نفس» مورد توجه قرار گرفته است و در روان شناسى به عنوان یک ویژگى مثبت شناخته شده است و بدان اهمیت فراوانى داده مى شود؛ کتابها درباره آن نوشته اند و دیگران را تشویق مى کنند که این ویژگى را در خود پدید آورند و در مقابل، زیانها و مضرّات اعتماد به دیگران را برمى شمارند.


1ـ یس/82.

2ـ اصول کافى، ج 3، ص 107، (باب التفویض الى الله والتّوکل علیه) حدیث 7؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 130.


صفحه 24

گرچه امید بستن به قدرت خویش از جنبه عقلانى ستوده شده، ولى از دیدگاه توحیدى مذموم است، چون آنچه ما داریم عاریه است و مالک آن خداست. حال وقتى چیزى از دیگرى است و به عنوان امانت نزد ما نهاده شده است، چگونه به آن اعتماد کنیم، با اینکه نمى دانیم صاحب آن امانت، آن را نزد ما باقى مى گذارد یا نمى گذارد؛ پس تنها باید به خدا اعتماد کنیم.

این معنى (اعتماد و توکل بر خدا) در آیات فراوانى مورد ستایش ذات حق قرار گرفته، تا آنجا که وعده داده شده، کسانى که بر خدا توکل کنند، خدا آنها را کفایت مى کند.

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه فَهُوَ حَسْبُهُ»1

«اَلَیْسَ اللَّهُ بِکاف عَبْدَهُ»2

آیا خدا براى بنده اش کافى نیست، که او سراغ دیگران برود. پس اگر ما به «ربوبیت الهى» معتقد باشیم و خدا را به عنوان «ربّ»، مالک و صاحب اختیار و کسى که هستى مملکوش در اختیار اوست، بشناسیم، جا ندارد سراغ دیگران برویم.

یکى از استادان ما داستانى به این مضمون نقل مى فرمود:

در همسایگى ما کودکى کنار خانه خودشان نشسته بود، ناگهان گدایى در خانه آمد و به آن بچه گفت: برو از مادرت قدرى نان براى من بگیر و بیاور، بچه به او گفت: برو از مادر خودت بگیر (گویا بچه مى دانست، کسى که مادر دارد باید نیازهایش را از او بخواهد).

ایشان مى فرمود: اگر معرفت و شناخت ما به خدا، به اندازه معرفت و شناخت این بچه به مادرش باشد که هر کس چیزى ندارد، باید از مادرش بگیرد و این مادر


1ـ طلاق/3.

2ـ زمر/36.


صفحه 25

است که نیازهاى بچه اش را تأمین مى کند؛ دیگر سراغ دیگران نمى رویم. وقتى خداوند از همه مهربان تر و قدرتمندتر است، چرا سراغ دیگرى برویم.


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  8:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

«رُوِىَ عَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ(علیه السلام) إِنَّ النّبىَّ(صلى الله علیه وآله) سَأَلَ رَبَّهُ فی لَیْلَةِ الْمِعراجِ، فَقالَ: یا رَبِّ اَىُّ الأَْعْمالِ اَفْضَلُ؟ فَقالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لَیْسَ شَئٌ عِنْدى اَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَىَّ وَ الرِّضى بِما قَسَمْتُ»1

 حدیث معراج، از جمله احادیث قدسى است که پیامبر گرامى اسلام، در این حدیث، پرسش هایى را به پیشگاه ذات اقدس حق مطرح مى کند و خداوند نیز به او پاسخ مى دهد.

نخست حضرت از خداوند سؤال مى کند:

«یا رَبِّ اَىُّ الأَْعْمالِ اَفْضَلُ؟» خداوندا؛ کدامین عمل، از سایر اعمال برتر است.

خداوند متعال در پاسخ مى فرماید:

«لَیْسَ شَئٌ عِنْدى اَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَىَّ والرِّضى بِما قَسَمْتُ»

هیچ چیز نزد من از توکل بر من و رضایت به آنچه من قسمت کرده ام برتر نیست.

گرچه بسیارى از روایاتى که درباره برترى و فضیلت برخى اعمال وارد شده، ناظر به اعمالى است که از جوارح و اعضاى انسان سر مى زند و جنبه عینى و عملى دارد، مثل اعمال مربوط به چشم، گوش و دست، ولى در این دو فراز از حدیث معراج، اعمال، توسعه داده شده وامور قلبى را نیز در برگرفته است. زیرا در امور و کنشهاى قلبى نیز نفس به نحوى فعالیت دارد و گرچه آن رفتار و کنشها کاملا قلبى است و در اعماق دل رخ مى دهد، ولى به مثابه عمل است.

 1ـ دیلمى، ارشادالقلوب، ج 1، باب 54، ص 199؛ مجلسى، بحارالأنوار، ج 77، ص 21.


صفحه 14

حقیقت توکل در نگرش قرآن

توکّل از مادّه «وکالة» است و در فرهنگ اسلامى، یعنى انسان خداوند را تکیه گاه مطمئنى براى خویش قرار داده، تمام امورش را به او واگذارد.1 در قرآن مجید آیات فراوانى درباره توکّل وجود دارد و ما به منظور توضیح و تبیین معنا و حقیقت توکّل، به ذکر چند نمونه بسنده مى کنیم و کندوکاو فزون تر در این زمینه را ـ چونان دیگر زمینه ها ـ به فرصتى دیگر وامى نهیم:

خداى سبحان توکّل را لازمه جدا ناشدنى ایمان دانسته است و مى فرماید:

«... وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»2 افراد با ایمان تنها باید بر خدا توکّل کنند.

در جاى دیگر مى فرماید:

«... وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»3 بر خدا توکّل کنید اگر ایمان دارید.

در آیه دیگر، توکّل و اعتماد به خداوند را یکى از صفات بارز مؤمنین یاد کرده، مى فرماید:

«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ایاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانَاً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»4

مؤمنان کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهایشان ترسان مى گردد و آنگاه که آیات او بر ایشان خوانده مى شود، ایمانشان افزون مى گردد و تنها بر پروردگارشان توکّل دارند.

 


1ـ در حدیثى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) معناى توکّل را از جبرئیل سؤال کرد، جبرئیل در پاسخ گفت:

«الْعِلْمُ بِاَنَّ الْمَخْلُوقَ لایَضُرُّ وَ لایَنْفَعُ وَ لایُعْطى وَ لایَمْنَعُ وَ اسْتِعْمالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَاِذا کَانَ الْعَبْدُ کَذلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لأَِحَد سِوَى اللّهِ وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ فى اَحَد سِوَى اللّهِ فَهذا هُوَ الْتَّوَکّلُ»

معناى توکّل این است که انسان یقین کند، سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها ناامید بود و اگر بنده اى به این مرتبه از معرفت و شناخت برسد که جز براى خدا کارى انجام ندهد و به کسى جز او امیدوار نباشد و از غیر او نترسد و غیر از خدا چشم طمع به کسى نداشته باشد، این همان توکّل بر خداست. بحارالأنوار، ج 68، ص 138، حدیث 23.

2ـ آل عمران/122.

3ـ مائده/23.

4ـ أنفال/2.


صفحه 15

در جاى دیگر اتّکا و اعتماد به خداوند را با شدّت و حِدّت بیشترى بیان داشته است:

«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا اِلهَ اِلا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلا»1

پروردگار شرق و غرب را که معبودى جز او نیست، نگاهبان و وکیل خود برگزین.

جمله «ربّ المشرق و المغرب» اشاره به حاکمیّت و ربوبیّت خداوند بر تمام جهان هستى دارد. مقصود آیه، این است که خداوندى که مجموعه جهان هستى، زیر سلطه و قدرت اوست و تنها او شایسته پرستش است، چگونه انسان به او توکّل نکند و او را در همه امور زندگى براى خود تکیه گاه انتخاب نکند. به یقین اگر به یاد خدا باشیم و به او متّکى گردیم و روح و روان خود را به نیروى ذکر قوى داریم، باغهاى درونمان، پیوسته خرّم خواهد بود.

در دل ما لاله زار و گلشنى است *** پیرى و فرسودگى را راه نیست

آن گاه است که انسان هیچ فضیلتى را براى خود طلب نمى کند و به هر دو عالم پشت پا مى زند؛ چنانکه حافظ مى گوید:

در ضمیر ما نمى گنجد بغیر از دوست کس *** هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

و هم اوست که مى گوید:

نیست در لوح دلم جز الف قامت یار *** چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

همان طور که انسان معمولا در کارهاى دنیوى براى خود وکیل برمى گزیند و بسیارى از کارهاى خود را به او واگذار مى کند تا آثار و نتایج درخشان و سودمندترى را در پى داشته باشد، شایسته است بنده خدا، نیز در همه امور زندگى به خداوند تکیه کند و او را وکیل خود قرار دهد، تا خواسته هایش بدون هیچ اضطراب و تشویش خاطر، تأمین گردد.

 


1ـ مزّمل/9.


صفحه 16

به دیگر سخن: کسى که در صدد است تا نیازمندیهاى خویش را بر طرف سازد، سه راه در پیش دارد:

الف ـ به نیروى خویشتن اعتماد کند.

ب ـ به دیگران اعتماد کند و به کمک آنان چشم بدوزد.

ج ـ نقطه اتّکاى خویش را خداوند قرار دهد و از غیر چشم بپوشد.

در بین راههاى مزبور، بدترین راه آن است که انسان دیگران را براى خود به عنوان تکیه گاهى مطمئن برگزیند: چنین روشى نه تنها از دیدگاه دین مذموم و نامشروع است، بلکه از دید روان شناختى نیز یک طریقه ناپسند و غیرمعقول است، چه آنکه انسان را سربار و انگل جامعه بار مى آورد واگر این روش ادامه یابد، به تدریج حسّ مقدس بى نیازى از دیگران و استقلال از او سلب مى گردد.

اما راه نخست ـ که از نظر روان شناسى به آن «اعتماد به نفس» مى گویند ـ از دو بعد قابل بررسى است:

1ـ بُعد ایجابى

2ـ بُعد سلبى

بُعد ایجابى بدان معناست که انسان از هر نظر به خود متّکى باشد. این حالت گرچه از دیدگاه روان شناسى پسندیده و بدان سفارش شده است، لیکن در فرهنگ توحیدى صحیح و قابل قبول نیست، چون هر چه بر میزان شناخت و معرفت انسان به خویش و خداوند، افزون گردد، متوجه مى شود که بیش از آنچه قبلا مى پنداشته، ضعیف و عاجز است؛ به تعبیر دیگر بر عجز و ناتوانى خود، بیش از پیش، واقف مى شود.

بدیهى است هرگونه نیرو و انرژى که انسان در اختیار دارد از خداست و از ناحیه ذات اقدس حق به وى واگذار شده است، با این وجود چگونه انسان به نیروى متزلزل و ناپایدار خویش تکیه زند، در حالى که به یقین مى داند که هستى او و آنچه


صفحه 17

در اختیارش هست به خدا تعلّق دارد و او هیچ گاه مالک حقیقى نبوده و نخواهد بود.

توکّل و اعتماد انسان به خدا، ناشى از معرفت به ربوبیّت الهى است. اگر انسان خدا را به عنوان مالک و صاحب اختیار و کسى که هستى اش در دست اوست بشناسد؛ دیگر نیازى نمى بیند سراغ دیگرى برود و دست نیاز به سوى او دراز کند.

 

بُعد سلبى:

امّا بُعد سلبى «اعتماد به نفس» یعنى عدم اعتماد به دیگران که هم از دیدگاه روان شناسى و هم از نظر توحیدى مورد قبول و فاعل آن لایق تحسین و ستایش است. در قرآن کریم و روایات ائمّه معصومین(علیهم السلام) در ارتباط با این موضوع مطالب فوق العاده ارزشمندى وارد شده است، مبنى بر اینکه دل بستن و تکیه نمودن به غیر خدا، موجب یأس و ناامیدى خواهد شد. در واقع آن آیات به نوعى از «توحید در توکّل» اشاره دارد که در این نوشتار به ذکر چند نمونه از آن بسنده مى کنیم.

از آنجا که انسان با داشتن تکیه گاه و پناهگاهى مطمئن چون خدا که همیشه زنده است و هرگز نمى میرد، نیاز ندارد که به دیگران اعتماد کند، خداى سبحان مى فرماید:

«وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذی لایَموُتُ»1

توکّل بر خداوندى کن که زنده است و هرگز نمى میرد.

در جاى دیگر خداوند مى فرماید:

«فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ المُبِینِ»2

پس بر خدا توکّل کن که البتّه بر حقى و حقانیّتت بر همه آشکار است.

اساساً انسان با وجود خداوند چه دلیلى دارد رو به سوى غیر خدا آورد، آیا


1ـ فرقان/58.

2ـ نمل/79.


صفحه 18

عنایات ذات احدیّت او را کفایت نمى کند؟ لذا خداوند مى فرماید:

«اَلَیْسَ اللّهُ بِکاف عَبْدَهُ ...»1 آیا خداوند براى بنده اش کافى نیست؟!

در جاى دیگر مى فرماید:

«قُلْ اَغَیْرَ اللّهِ اَتَّخِذُ وَلِیّاً فاطِرِ السَّمواتِ وَ الأرْضِ ...»2

بگو آیا غیر از خدا را ولىّ خود انتخاب کنم در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین است؟

اگر زیان و خسارتى متوجه انسان باشد، تنها اوست که برطرف مى سازد و خیرات نیز قطعاً از جانب او نصیب بنده اش مى گردد:

«وَاِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بَضُرٍّ فَلاکاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْر فَهُوَ عَلى کُلِّ شَىء قَدیرٌ»3

اگر خداوند زیانى به تو برساند کسى جز او نمى تواند آن را برطرف سازد و اگر خیرى به تو برساند، او بر همه چیز تواناست.

به هر ترتیب هرکس به خدا تکیه کند و او را براى خود پناهگاهى امن برگزیند، خداوند او را کفایت مى کند؛ خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید:

«... وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَىء قَدْراً»4

هر کس بر خداوند توکّل کند امرش را کفایت مى کند، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند و خدا براى هر چیز اندازه اى قرار داده است.

در جاى دیگر خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مى فرماید:

«قُلْ حَسْبِىَ اللّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ»5

بگو خداوند مرا کافى است و اهل توکّل تنها بر او اعتماد مى کنند.

 

1ـ زمر/36.

2ـ انعام/14.

3ـ انعام/17.

4ـ طلاق/3.

5ـ زمر/38.


نوشته شده در  جمعه 86/4/1ساعت  8:0 عصر  توسط مدیر 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شرح حدیث معراج
خودشناسی برای خودسازی
[عناوین آرشیوشده]
 
 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری